جنبش هاي دانشجويي و كودتاي 28 مرداد
روشنفكران:
مؤثرترين قشر بر ايدهها و گرايشات دانشجويان، روشنفكران ميباشند. به عبارت بهتر يكي از گروههايي كه همواره هدف گروههاي روشنفكري قرار گرفتهاند دانشجويان ميباشند.
در دوران دهه 1320 روشنفكران خصائص راديكال پيدا ميكنند و مبارزات ضد استعماري اوج ميگيرد. در اين دهه به دليل امكان فعاليتهاي باز سياسي دانشجويان ايراني به احزاب سياسي و روشنفكران ملي و چپ (جبهه ملي و حزب توده) گرايش دارند.
پس از كودتاي 28 مرداد به دليل مدرنيسم آمرانه پهلوي، روشنفكران ايراني به سوي فرهنگ ضد تجدد گام بر ميدارند و در دهه 40 و 50 اين مبارزات به اوج خود ميرسد.
طيف ملي گرايان به دليل مطرح شدن به عنوان ايدئولوژي رسمي شاهنشاهي و طيف چپ به دليل اينكه تجلي فرهنگ ما ديگرايانه است، در ميان دانشجويان و مردم مورد استقبال قرار نميگيرد. در عوض گرايش ديني شديد در ميان دانشجويان و نقش شريعتي در پل زدن بين دانشجويان و توده مردم، زمينه را براي افزايش نفوذ انديشههاي مذهبي فراهم ميكند.
دورة پيش از انقلاب، جامعه روشنفكري ايران، تنها مانع براي توليدات فكري و فرهنگي خود را دخالت دولت محدود بودن آزادي ميدانستند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي جريان روشنفكري به طور دهه جانبه در روند انقلاب اسلامي وارد شد و به نوعي دهه 1360 ادامه همان گرايشهاي دهه 1350 است.
گرايش مسلط در آغاز انقلاب، انديشههاي شريعتي است. حتي بسياري از روحانيون در اين دوره تلاش ميكنند انديشههاي خود را با وامگيري از زبان و مفاهيم ساخته و پرداخته شريعتي ارائه دهند. اما، پس از حدود دو سال، با تحكيم پايگاه روحانيت در ساختار قدرت سياسي، انديشه شريعتي به تدريج توسط روحانيت سنتي كنار زده ميشود.
در اين مقطع انديشه رضا داوري كه نشانه استمرار گفتمان راديكالي انقلاب اسلامي است بازسازي مذهب سنتي را با خود به همراه دارد. در واقع انديشههاي داوري همزمان با عمليات وسيع اسلامي سازي در اوايل دهه 1360 آغاز ميشود و بازتاب اين انديشههاي اسلامي سازي در انقلاب فرهنگي و تعطيلي دو نيم سال دانشگاهها به وضوح ديده ميشود. دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران نيز ادامه منطقي همان انديشههاست.
پايان جنگ و تغييرات ساختاري در سه عرصه بينالمللي منطقهاي و داخلي باعث تجديد نظر و بازسازي ديدگاهها و انديشهها گردد و در اين مقطع شاهد ظهور نسل جديد با ديدگاههاي نوين هستيم. در اين دوران ديدگاههاي دكتر سروش به بسياري از مطالبات اجتماعي و سياسي جوانان و دانشجويان پاسخ ميدهد. تاكيد ايشان بر عقلانيت، جامعه مدني و گفتگو با غرب، نشانههاي گست از گفتمان انقلاب اسلامي است.
در اواخر دهه دوم انقلاب، نشانههايي از افول نظريات داوري و سروش آشكار ميگردد. و با احياء و بارسازي انديشههاي شريعتي فصل جديد در تاريخ روشنفكري آغاز ميشود.105
بنابراين در آغاز انقلاب شريعتي در ميان دانشجويان مسلمان هواداراني دارد اما به تدريج ديدگاههاي سنت گرايي و اقتدارگرايي ديني جايي براي اين تفكر نميگذارند.
دانشجويان در طي دوران جنگ بطور صادقانه در خدمت نظام قرار ميگيرند و در اين مقطع تاكيد بر غرب ستيزي و عدالت خواهي مهمترين شعار آنهاست. پس از پايان جنگ دانشجويان و روشنفكراني كه تجربه انقلاب و جنگ داشتند به جاي نگاه بيرون و موضعگيري ستايش آميز يا خشم آلود عليه آن، به يك نگاه درون چشم مياندازند.
در دهه 1370 دانشجويان به همراه روشنفكران (بويژه روشنفكران ديني) به توسعه سياسي، دموكراسي حقوق شهروند و مدني و آزادي و… روي ميآورند.
روحانيون:
در دو دهة 1360و 1350 يك ارتباط دو طرفه ميان روحانيون و دانشجويان وجود داشت. در دهه 1360 روحاني براي دانشجويان مسلمان با ارزش شناخته ميشد. در همين دهه بحث وحدت حوزه و دانشگاه مطرح ميشود. اما به تدريج روحانيون با مسلط شدن بر اوضاع و در دست گرفتن حاكميت نيازي به ارتباط دو طرفه با دانشجويان نميديدند و بيشتر رابطه يك طرف و ميرد و مرادي مطرح ميشود.
اما دانشجويان هم مريد محض نشدند و پيروي را مشروط و مقيد ميدانستند بطوري كه در انتخابات دوره دوم، سوم و چهارم مجلس اين اختلافات خود را نشان ميدهند.
در انتخابات شاهد نزديكي بخشي از روحانيون (روحانيون مبارز) به دانشجويان هستيم در حالي كه بخشي از روحانيون (روحانيت مبارز) بيشتر رابطه مراد و مريدي با دانشجويان برقرار ميكردند و همين سبب دوري دانشجويان از اين بخش از روحانيون گرديد.106
در مجموع دانشجويان با روحانيوني كه در نقش هم پيمانان سياسي آنها ظاهر ميشدند، بيشترين ارتباط را داشتند. روابط بين آنها تا حدوديدو طرفه بود (انجمنهاي اسلامي و روحانيون مبارز) اما روحانياني كه بيشتر با زبان قدرت با دانجشويان سخن ميگفتند (روحانيت مبارز) در ميان دانشجويان مسلمان طرفدار نداشتند و حتي شاهد برخوردهاي دانشجويان مسلمان انجمنهاي اسلامي با روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه در صحنههاي مختلف سياسي (بويژه انتخابات) هستيم.
جناحها و نيروهاي سياسي پس از انقلاب اسلامي تا 1376:
در جامعه ايران تشكلهاي سياسي و خوبي سازمان يافته آن چنان كه در جوامع اروپايي يا ساير جوامع دموكراتيك ملاحظه ميگردد، حضور ندارند. با وجود اين، دوگانگي راست و چپ در دنياي امروز جنبه جهانشمول دارد و در همه جوامع به اشكال مختلف خودنمايي ميكند.
در ايران هر دو جريان به گرايش كليتر يعني به جريان تجدد تعلق دارند. به لحاظ فرهنگي اگر به دو حوزه فرهنگي مجزا منجر نشوند حداقل از نظر فرهنگي – سياسي كاملاً متفاوت هستند.
پيدايش اين دو جريان به سالهاي انقلاب مشروطيت بر ميگردد. در مجلس دوم اين دو جريان در قالب دو حزب (دموكرات عاميون با گرايشهاي چپ و حزب اجتماعيون اعتداليون) با گرايش ملايمتر و محافظه كار (نه) تجلي يافتند.
پس از انقلاب مشروطه تحت تاثير احزاب كمونيست اروپا و روسيه، در ايران نيز حزب سوسياليست از استحاله حزب دموكرات بوجود آمد.
طيف راست در واكنش به جريان چپ تولد يافت و عمدتاً در قالب ملي گرايي پا به عرصه گذاشت. البته جريان راست به ملي گرايي ختم نميشود بلكه طيفي از جريان مذهبي و گروههاي اجتماعي و اقتصادي مثل بازاريان را نيز شامل ميشود.107
همانطور كه اشاره شد هر چند تشكلهاي سياسي و حزبي ايران در مقايسه با احزاب جوامع دموكراتيك